نویسنده : javad
تاریخ : 15 / 6 / 1392
|
معلم بر روی تابلو رنگ رفته و شکسته کلاس که به دیواری تکیه داده شده بود نوشت
مخلوط ها
و بعد دو لیوان که یکی آب نمک و دیگری نخودچی و کشمش بود را به دانش آموزان نشان داد و از آنها خواست که به اجزای این دو مخلوط دقت کرده و محتویات دو ظرف را با هم مقایسه کنند
بعد از مدتی نماینده ی کلاس هر دو لیوان را روی میز معلم گذاشت.یکی از لیوان ها کاملا خالی بود و دیگری همچنان پر از آب و نمک بود. معلم درس را تمام کرد و زنگ خورد
جلسه ی بعد معلم از دانش آموزان پرسید: کسی از درس قبل اشکال یا سوالی ندارد؟
رسول دست گرفت و سوال کرد(خانم ما مخلوط ناهمگن رانفهمیدیم!!!!!)
معلم دوباره تعریف آن را بر روی تابلو نوشت. رسول سری تکان داد و نشست
مرضیه بی آنکه اجازه بگیرد بلند شد وگفت: (خانم ما مثال مخلوط ناهمگن را نفهمیدیم)
معلم با مهربانی چند مثال جدید زد و مرضیه با نا امیدی نشست
حسن از آخر کلاس گفت خانم اجازه می شود همان مثال مخلوط ناهمگن جلسه ی قبل را دوباره تکرار کنید
عصبانیت در چهره معلم پدیدار شد .ابروهایش را در هم کشید و گفت:چرا سوال تکراری می پرسی من این قسمت را چندین بار است که دارم توضیح می دهم .چرا حواست را جمع نمی کنی؟
حسن که گونه هایش قرمز شده بود .سرش را پایین انداخت و زیر لب گفت: خانم آخه مثال مخلوط ناهمگن خیلی خوشمزه بود!!!
معلم که تازه به دلیل سوالات دانش آموزانش پی برده بود.لحظه ای سکوت کرد .بغضی در گلویش نشست ولی پرده ای از لبخند برلبانش آویخت و به دانش آموزان معصوم و فقیر خود نگاهی انداخت
و همانجا تصمیم گرفت از جلسه بعد همیشه با یک مخلوط ناهمگن به کلاس برود.
نظرات شما عزیزان:
:: موضوعات مرتبط: داستان های پند آموز، ،